جدول جو
جدول جو

معنی طمع افکندن - جستجوی لغت در جدول جو

طمع افکندن
(خوَشْ / خُشْ گُ ذَ دَ)
اطماع. تطمیع. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
طمع افکندن
به طمع انداختن تطمیع کردن
تصویری از طمع افکندن
تصویر طمع افکندن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طرح افکندن
تصویر طرح افکندن
طرح ریختن، بنیان نهادن، پی افکندن
فرهنگ فارسی عمید
(خوَرْ / خُرْ دَ)
پی افکندن. بنیاد نهادن:
پادشاهی که طرح ظلم افکند
پای دیوار ملک خویش بکند.
سعدی.
- طرح عمارت افکندن، بنیان نهادن بنا.
و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 239 شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ گُ ذَ کَ دَ)
طمع کردن. طمع آمدن. آزمند گردیدن. امید بستن: و ما را (مسعود) چنان ماند از بیعدتی ولشکر که هر کسی را در ما طمع افتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 216). امیر گفت علی تکین دشمن بزرگست و طمع وی که افتاده است محالست صواب آن باشد که وی را از ماوراءالنهر برکنده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 343)
لغت نامه دهخدا
(غَ ضَ کَ دَ)
نمک ریختن. نمک پاشیدن. نمک زدن:
اگر سرمایۀ خونابه کم شد
دلا زآن لب نمک بر ریش افکن.
کلیم (از آنندراج).
و رجوع به نمک برافکندن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ)
کنایه از لنگ شدن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طرح افکندن
تصویر طرح افکندن
پی افکندن بنیان نهادن (عمارت و جز آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمع افتادن
تصویر طمع افتادن
حرص ورزیدن آزمند گردیدن، امید بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرح افکندن
تصویر طرح افکندن
((~. اَ کَ دَ))
بنیان نهادن
فرهنگ فارسی معین