پی افکندن. بنیاد نهادن: پادشاهی که طرح ظلم افکند پای دیوار ملک خویش بکند. سعدی. - طرح عمارت افکندن، بنیان نهادن بنا. و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 239 شود
پی افکندن. بنیاد نهادن: پادشاهی که طرح ظلم افکند پای دیوار ملک خویش بکند. سعدی. - طرح عمارت افکندن، بنیان نهادن بنا. و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 239 شود
طمع کردن. طمع آمدن. آزمند گردیدن. امید بستن: و ما را (مسعود) چنان ماند از بیعدتی ولشکر که هر کسی را در ما طمع افتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 216). امیر گفت علی تکین دشمن بزرگست و طمع وی که افتاده است محالست صواب آن باشد که وی را از ماوراءالنهر برکنده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 343)
طمع کردن. طمع آمدن. آزمند گردیدن. امید بستن: و ما را (مسعود) چنان ماند از بیعدتی ولشکر که هر کسی را در ما طمع افتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 216). امیر گفت علی تکین دشمن بزرگست و طمع وی که افتاده است محالست صواب آن باشد که وی را از ماوراءالنهر برکنده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 343)